بنابراین باید علل و عوامل دیگری وجود داشته باشد تا انتخابات پارلمانی اخیر اردن بهعنوان یکی از ابعاد تحولات درون رژیمی این کشور اهمیت خود را از آن عامل کسب کند. در پاسخی عام و کلی میتوان گفت این بعد ژئوسیاسی اردن و گفتمان سیاسی پادشاهی آن در شبکه درهمتنیده روابط بینالملل است که اینچنین اردن را برای غرب بااهمیت کرده. از منظر ژئوسیاسی، اردن با کشورهای عربستان سعودی، سوریه، عراق و اراضی اشغالی فلسطینیان همسایه است. همین ویژگی ژئوسیاسی کافی است تا دولتهای غربی در سایه تحولات جدید منطقه و رشد القاعده، در رصدکردن اوضاع و تحولات در سوریه، چشمی هم به اردن داشته باشند. از اردن است که میتوان سلاح و افراد مسلح به داخل خاک سوریه فرستاد و به برانداختن نظام حاکم در این کشور اندیشید. از اردن است که دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس میتواند دوربین به چشم زده و خاک سوریه را رصد کند و یک هفته بعد، ائتلاف مخالفان را در لندن میزبان شود و درباره سوریه اعلام موضع کند. در اردن است که آمریکا میتواند برای تعامل با هرگونه تحول بنیادین در سوریه، بهصورت پنهانی دهها نظامی را مستقر کند و گوشبهزنگ دگرگونیها باشد. این البته یک بعد از ابعاد متعدد موقعیت جغرافیایی اردن برای کنشگران منطقه و بینالمللی است؛ چرا که اردن نقشی تاریخی در رویدادهای فلسطین دارد و گره خوردگی سیاستش با تحولات فلسطین انکارناپذیر است. هنوز هم این اردن است که متولی نگهداری و رتقوفتق امور مسجدالاقصی و برخی امور مسکونی در شهر اشغال شده قدس شرقی است.
وجود هزاران آواره فلسطینی در اردن و نقش آنها در لایههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی این کشور اکنون دیگر چنان مبرهن و پذیرفتنی شده است که چندی پیش ایده اداره کنفدرالی فلسطین با همکاری اردن مجددا مطرح شد و بنیامین نتانیاهو در دیدار محرمانه اخیرش با پادشاه اردن این موضوع را مطرح کرد. این را بیفزایید به همسایگی اردن با خاک اشغال شده فلسطینیان و امکان جابهجایی فلسطینیان مغضوب شده و رانده شده به خاک اردن. اینجا هم باز تحولات درونرژیمی اردن برای اسرائیلیها و به تبع آن برای آمریکا اهمیت مییابد.
عراق یک سوی دیگر در معادله جغرافیای سیاسی اردن است. از بیابانهای شرقی اردن بود که عناصر و افراد القاعده به خاک عراق وارد میشدند و در آن جولان میدادند و آمریکاییهای مستقر در این کشور را میآزردند. باز میزبانی هزاران آواره عراقی فراری از جنگ آمریکا و عراق و نیز هزاران فراری از دیکتاتوری سابق عراق، اردن را اردن میکند و اهمیت آن را دوچندان میسازد.
شاید تنها مرزی که اکنون پادشاه اردن از بابت آن آسودگی خیال دارد، مرز طولانی با عربستان است که تا به این ساعت صرفا ریزگرد میان دو کشور ردوبدل میشود؛ هرچند که رفتوآمد سلفیهای بنیادگرا میان عربستان و اردن چندان هم بعید نیست، چرا که از نظر سلفیهای عربستانی، اردن دروازه ورود به سوریه است و بیابانهای گسترده آن میتواند میدانی فراخ برای ارسال سلاح به داخل اردن و سپس خاک سوریه تلقی شود.
اما در سطح گفتمان سیاسی، پادشاهی اردن همواره یک پادشاهی نرم با گرایش غربگرایانه بوده است. نه فقط عبدالله دوم پادشاه کنونی اردن که پدرش ملکحسین هم سیاستهای رژیم خود را با قطب نمای غرب تنظیم میکرده و مواضع این کشور در جنگهای عربی با اسرائیل و پس از آن در امضای قرارداد سازش وادی عربه با دشمن تاریخی جهان عرب، مصادیق این مفهوماند. ملک عبدالله از دریچه سیاست غرب، شخصیت خوشمشرب تجددگرایی است که دوست ندارد گردی بر خاطر عزیز دوستان غربیاش بنشیند. بنابراین همان سیاست پدر را در پیش میگیرد و با مسئله میهنسازی برای فلسطینیان در سرزمین پترا به نرمی برخورد و آن را هضم میکند. در تحولات اخیر در جهان عرب هم خیلی سریع رنگ عوض کرد و چند نخستوزیر را به مسلخ عزل و توبیخ فرستاد و قانون اساسی را دستکاری و دولت و پارلمان را منحل کرد و حتی شخصا با گروههای اسلامگرا وارد گفتوگو شد تا تاجوتخت همایونیاش چندان تکانی را تجربه نکند و غربیها هم به اقتضای مصالحشان، ناچار نشوند او را سربازی سوخته در شطرنج سیاست تلقی کنند و فریاد ضرورت کنارهگیریاش از قدرت را سر دهند. خاصه اگر بدانیم که ملک عبدالله اردن مانند همتای سابقش در مصر یعنی حسنی مبارک، ریزهخوار خوان دادودهشهای آمریکاییهاست و ناچار است برای حفظ حکومت، ساز خویش را با سمفونی آمریکایی کوک کند. در سطح امنیتی، سرویسهای اطلاعاتی اردن قویترین و بیشترین همکاریهای امنیتی را با اسرائیل دارند و هر آنچه اسرائیل بخواهد، پادشاه اردن درباره همتباران خود در سوریه و عراق در اختیارشان قرار میدهد. از همین رو هم هست که یکی از پروندههای دیگری که در دیدار محرمانه اخیر ملک عبدالله و نتانیاهو مطرح شد، گشودن حریم هوایی اردن به روی جنگندههای اسرائیلی برای بمباران سلاحهای شیمیایی احتمالی سوریه درصورت از هم پاشیدن نظام سیاسی در این کشور بوده است.
در تعامل با جهان عرب، سیاستهای اردن شفاف است و هرچند در رفتار با سوریه بهعنوان یکی از اصلیترین کنشگران خاورمیانه، یکی به نعل میزند و یکی به میخ اما در تعاطی با ملک عبدالله عربستان یا شیخحمدقطر، هرچند با احتیاط، در یک راستا حرکت میکند. اگرچه میداند آنچه در منطقه خاورمیانه میگذرد وسازی که شیخ حمد قطر در همسایگیاش مینوازد، چندان برایش گوش نواز نیست اما گوش سپردن به نواهای گوشخراش بهتر از پرخاش بر سر امیر قطر است. زیرا در این وانفسای اقتصادی که پترودلارهای امیر قطری حتی باعث شده فریاد فرانسویها از دست قطریها در مالی بلند شود، چارهای جز سکوت نیست. اما از سویی دیگر، پادشاه نگران است که ترک برداشتن نظام سیاسی و در نتیجه وحدت ارضی در سوریه، به خاکش هم سرایت کند و از عرش به فرش بیفتد. با تکیه بر تمام این ابعاد و زاویاست که اردن، نه فقط برای غربیها بلکه در سطحی پایینتر برای کنشگران منطقهای خاورمیانه اهمیت دارد و در گامی جلوتر، از همین رو است که انتخابات پارلمانی اخیر در اردن برای داخل و خارج اهمیت مییابد. انتخابات پارلمانی اردن در حالی برگزار شد که یکی از کهنهکارترین رقبای پادشاه یعنی جبهه حزب اسلامی کار شاخه اخوانالمسلمین در آن شرکت نکرد و رقیب نتیجه بازی را به نفع خود مصادره کرد. واردشدن عدهای سیاستباز عشیره بنیاد بیبرنامه سیاسی به لایههای قانونگذاری بهتر از اسلامگرایان سیاستمداری است که اکنون با الگوی توانمند اخوانالمسلمین در جهان عرب کرسیهای قدرت را یکی پس از دیگری در جهان عرب فتح کردهاند و به پشت درهای کاخ پادشاهی پترا رسیدهاند.
این اسلامگرایان برای نتانیاهو مایه سلب آسایش هستند. اکنون اسلامگرایان از هر طرف نتانیاهو را محاصره کردهاند. هرچند در مصر با کمکهای اقتصادی آمریکا میشود آنها را مهار کرد اما حضور آنها بهصورت جدی در لایههای قدرت در اردن میتواند مشغله ذهنی جدیدی به دلنگرانیهای نتانیاهو بیفزاید. بنابراین باید طور دیگری با این مسئله برخورد کرد. این البته برای قطر بهعنوان یکی از کنشگران تازهکار منطقه خاورمیانه چندان مایه دلخوشی نیست زیرا یک قانونگذار اسلامگرای همسو با قطر همان گمشدهای است که دوحه در گوشه و کنار جهان عرب و این روزها حتی در آفریقا هم آن را میجوید و برای محدود کردن حوزه نفوذ عربستان سعودی، از آن حمایت میکند اما پیروزی نامزدهای نزدیک به دولت و در مقابل، سکوت فرامرزی درباره این تحول درون رژیمی سؤالی را پیش میکشد که چرا باید با مال و سلاح از اسلامگرای سوری حمایت کرد اما اسلامگرای اردنی را باید نادیده انگاشت و از کنار تحریمها و فریادهایش اینچنین بیسرو صدا گذشت؟ این همان تناقضی است که اذهان بسیاری را بهخود درگیر کرده است. شاید یک فلاشبک ذهنی به شبکه درهم تنیده روابط اردن با کنشگران منطقهای و فرامنطقهای و موقعیت ژئوسیاسی این کشور که به آن اشاره شد، بتواند گرهازکار فروبسته این پرسش بگشاید.